یکی از مهمترین وظایفی که مدیران محصول و مدیران ارشد در فضای کسبوکار با آن روبه رو هستند، تصمیمگیری است. این افراد روزانه با ادعاها و فرضیات مختلفی روبهرو هستند و باید از صحت و درستی آنها اطمینان یابند تا بتوانند بهترین تصمیم را اتخاذ کنند.
بدیهی است که مجموعهای از تصمیمها و استراتژیهای غلط توسط مدیران محصول و ارشد به تدریج باعث شکست و در نهایت از بین رفتن سازمان خواهد شد. بنابراین در اینجا بحثی به نام «تصمیمگیری دادهمحور» مطرح میشود تا خطای تصمیمگیری مدیران را به حداقل برساند.
یکی از متداولترین روشها برای صحتسنجی و ارزیابی ادعاها استفاده از «آزمون فرضیه آماری» است. به طور مثال ادعای زیر را میتوان با «آزمون فرضیه آماری» صحتسنجی کرد:
مدیر یک فروشگاه آنلاین ادعا میکند که با ارائه تخفیفهای بیشتر میتواند ارزش طول عمر مشتریان (CLV) را افزایش دهد.
یک باشگاه ورزشی در حال بستن قرارداد با یک تولیدی لباس است. این تولیدی لباس مدعی آن است که تنها ۲ درصد از تولیدات آنها دچار نقص و ایراد است.
یک شرکت سرمایهگذاری به شما پیشنهاد میکند که به جای سرمایهگذاری در بازار فارکس در بازار رمزارزها سرمایهگذاری کنید، چرا که در سه سال گذشته بازدهی بیشتری داشته است.
مدیر مارکتینگ یک شرکت پوشاک باور دارد که سویشرت و هودیهای شرکت بین مردان ۱۵ تا ۳۰ سال طرفداران بیشتری دارد، بنابراین باید یک کمپین تبلیغاتی اختصاصی برای جذب این رده سنی انجام داد.
مشاور مدیریت یک شرکت نرمافزاری توصیه میکند که توسعهدهندگان کمتجربه و مبتدی شرکت در دورههای مجزا آموزشی شرکت کنند تا در مدت زمان کمتری بتوانند باتجربه و ارشد شوند.
هر یک از ادعاهای ذکر شده را میتوان با جمعآوری دادههای مناسب و انجام آزمون فرضیه آماری صحتسنجی کرد. ایجاد فرهنگ «تصمیمگیری دادهمحور» در یک سازمان علاوهبر اینکه باعث افزایش بازدهی و بهبود عملکرد تک تک بخشهای مجموعه میشود، در طولانی مدت فرهنگ شرکت را نیز دگرگون خواهد کرد و افراد شرکت به صورت ناخودآگاه به دنبال داده و شواهد برای ادعاهای خود خواهند گشت و از بیان ادعاها شهودی و تصمیمگیری احساسی پرهیز خواهند کرد.